در همانجا تحصیل کرد و در تهران لیسانس گرفت. نویسندگی را با نوشتن نمایشنامه و برنامه رادیویی آغاز و اولین داستانهایش را در مطبوعات منتشر کرد. اولین کتابش سال 1349 منتشر شد و تا سال 1358 کتاب دیگری منتشر نکرد. «قصههای مجید» یکی از معروفترین کتابهای اوست که حدود 20 جایزه داخلی و 8 جایزه خارجی را نصیب او کرده است. کارهای او در کشورهای دیگر با استقبال روبهرو شده و به زبانهای آلمانی، انگلیسی و... ترجمه شده است. براساس داستانهایی مثل قصههای مجید، خمره، چکمه، مهمان مامان، مربای شیرین و... چند فیلم سینمایی و تلویزیونی و فیلمنامه هم ساخته شده که حتما بعضی از آنها را دیدهاید.
مرادی کرمانی میگوید: «چند عنصر در قصههای من تکرار میشوند که اینها به نوعی از زندگی خودم، بهویژه در کودکی و نوجوانی، نشأت میگیرد. یکی موضوع بیکسی و یتیمی است و مقاومت در برابر تقدیر و مشکلات زندگی، یعنی پرداختن به زندگی بچههایی که پدر و مادر ندارند که به طور مشخص، در قصههای مجید، این موضوع اصل است. دوم موضوع فقر شرافتمندانه و سپس روستاست و در کنار این سه عنصر، از عنصر طنز هم باید یاد کنم که نوشتههایم را از یکنواختی و تلخی نجات میدهد. تقریباً در تمامی قصههایم این چهار عنصر حضور دارند و خیلی کم اتفاق میافتد که یکی از اینها در قصهای غیبت داشته باشد. اینها چیزی نیست جز بازتابی از زندگی خودم.»
«قصههای مجید» یکی از زیباترین آثار این نویسنده است. این مجموعه همگی داستانهای کوتاه و طنزآمیز است. شخصیت اصلی آن «مجید» پسر نوجوانی است که به همراه مادربزرگش «بیبی»، در شهر کرمان زندگی میکند. مجید پسری خیالپرداز، پرحرف، خرابکار، ساده و در عین حال عاشق جلب توجه و تشویق است. بدبیاریهای او و ماجراهایی که میآفریند، داستانهایی شیرین و جذاب خلق کرده است. طنز کرمانی سعی میکند خواننده را به کاری تشویق و متقاعد کند، اما نه در موقعیت یک پنددهنده، پس شعار نمیدهد و فقط نشان میدهد.
برای مثال تشویق به صداقت را به طرزی غیرمستقیم در بسیاری از داستانهای او میبینیم. مجید نوجوان داستان در تعارفهای معمولی با آدمها، قادر به بیان حقیقت نیست و این صریح نبودن، مشکلاتی برایش ایجاد میکند. این مسئله را در اغلب داستانها، از جمله داستان«سماور» میبینیم. در این داستان، بیبی و همسایهها برای نو عروسی، سماوری میخرند که قرار است مجید آن را به خانه نوعروس ببرد. در راه، او به پیر زنی سر میزند. پیرزن گمان میکند مجید سماور را برای او آورده و مجید که انگار زبانش تهحلقش دوخته شده، نمیتواند بگوید که چنین قصدی نداشته است.
نویسنده عادتهای رفتاری گروههای خاصی از آدمها را نقد و تصویر میکند. شخصیتها و موقعیتهای نویسنده، مثالهای اخلاقی انواع خودبینیهای انسان است که در آیینه طنز نمودار شده است. این عطش خودنمایی و
فضل فروشی به نحو آشکاری در خود مجید نیز دیده میشود. او همواره طالب تشویق دیگران و ابراز وجود است. همیشه در خیال، خود را میبیند که دیگران برایش کف میزنند و هورا میکشند و از او تقدیر میکنند. اما ضربه نهایی نویسنده و پایانبندی طنز او، خامی چنین آرزوهایی را نشان میدهد. برای مثال در داستان «ژاکت پشمی»، مجید به دروغ به بیبی میگوید که معلمش گفته بیبی برایش یک ژاکت پشمی ببافد. او میخواهد با تقدیم این ژاکت به معلم، ضمن فخرفروشی در حضور بچهها، محبت او را نیز جلب کند که برعکس، با عصبانیت معلم مواجه میشود. طنز نویسنده همیشه نقادانه است، چرا که طنز زاییده اعتراض است.
کرمانی همچنین در داستانهایش زندگی پولدارها را در مقابل فقرا به تصویر میکشد، بدون آنکه حکمی یا شعاری بدهد. این مسئله را به خوبی در داستان «عیدی» میتوان دید. در این داستان معلم از بچههای کلاس میخواهد، برای فراش مدرسه عیدی بیاورند. یکی از بچه پولدارهای کلاس اعلام میکند که میخواهد از همه بیشتر پول دهد و مبلغ بالایی را میگوید. مجید با وجودی که زندگی فقیرانهای دارد، در رقابت با او مبلغی بالاتر اعلام میکند. مصیبتهای مجید در راه تهیه این پول، نوعی درشتکردن تفاوت زندگی او در مقابل پولدارهاست.
سرانجام اینکه طنز کرمانی، طنزی اجتماعی است که با وجود شوخی در سطح، در عمق از جدیتی انکارناپذیر برخوردار است.
قصههای کرمانی نوعی زندگی خودنوشت است که شخصیت اصلی آن، وضعیتی مشابه کودکی و نوجوانی نویسنده دارد.
کرمانی که مادر خود را در کودکی از دست داده و از محبت پدر بهره کافی نبرده، قهرمانهای قصهاش را نیز با این حس یتیمبودن، عجین میکند. مجید، پسرک یتیمی است که همچون نویسنده، با مادر بزرگش زندگی میکند. جالب اینکه شخصیتپردازی بیبی: روستایی پخته، زجر کشیده، مذهبی و معتمد اهل محل، نیز برگرفته از شخصیت مادربزرگ واقعی اوست.
میگویند مرادی کرمانی خیلی شبیه قصههایش است و او در داستانهایش زندگی خود را به تصویر کشیده است.
با زندگی او از طریق داستانهای مجید آشنا شوید و از طنز او لذت ببرید.